جدول جو
جدول جو

معنی محمد بحرانی - جستجوی لغت در جدول جو

محمد بحرانی(بَ)
محمد بحرانی فرزند معتمر محدث بود. (منتهی الارب). محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بحرانی. صاحب روضات آرد: واو احمد بن محمد بن یوسف خطی بحرانی در اول و ثانی است. شیخ یوسف ذکر او آورده گوید: وی علاّمۀ فهامه و زاهدی عابد، ورع، تقی و کریم بود و تصانیف او دال بر علو قدر او در معقول و منقول و فروع و اصول و دقت نظر و حدت خاطر و مزید بلاغت و فصاحت در تقریر و تحریر اوست و بعقیدۀ من او افضل علماء بحرین است و صاحب ذخیره هفته ای دوبار بجهت مذاکره و استفاده با او خلوت میکرد چنانکه با محقق خوانساری شارح دروس همین شیوه داشت و نیز در اغلب لیالی در ایام اقامت احمد در خانه وی به اصفهان از او مستفیض میشد و علامۀ مجلسی در اجازه ای که بنام او کرده است پس از شطری از القاب او گوید: فوجدته بحراً زاخراً فی العلم لایساجل و القیته حبراً ماهراً فی الفضل لایفاضل و او شیخ شیخ سلیمان بن عبدالله ماحوزی بحرانی صاحب بلغهالرجال است و احمدراست: کتاب مصنف ریاض الدلائل و حیاض المسائل در فقه وصاحب ریاض المسائل فی شرح النافع اسم کتاب خود را ازهمین کتاب اقتباس کرده است و نیز او راست: رساله فی عینیه صلوه الجمعه در ردّ بر رسالۀ شیخ سلیمان بن علی بن ابی ظبیه شاخوری در حرمت آن و رساله فی استقلال الاب بولایه البکر الرشید و دو رساله در منطق و رساله فی البداء و غیر آن. و او در حیات پدر با دو برادر خویش بطاعون عراق در سال 1102 هجری قمری درگذشت و بجوار کاظمین علیهم االسلام مدفون شد. (روضات الجنات ص 24)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
بحرانی. نسب او چنین است: فخرالدین احمد بن عبدالله بن سعید بن المتوج مشهور به ابن المتوج البحرانی. مؤلف روضات گوید: وی فاضلی معظم معروف به علم و فضل و تقوی و در اسانید اصحاب ما موصوف است و از جملۀ القاب او که در بعض اجازات قریب به عصر او مذکور است: خاتم المجتهدین المنتشر فتواه فی جمیعالعالمین شیخ مشایخ الاسلام و قدوه اهل النقض و الابرام و او شیخ ابوالعباس بن فهد الحلی و شیخ فخرالدین احمد بن محمد بن عبدالله بن علی بن حسن بن علی بن محمد بن سبعبن سالم بن رفاعه السبعی فاضل فقیه مشهور و متوطن در بلاد هند غالباً میباشد و خود از اجل ّ تلامذۀ شهید و فخرالمحققین و پدر او شیخ عبدالله است. (روضات ص 19). و رجوع به ابن متوج شود
لغت نامه دهخدا
(مُحَمْ مَ)
ابن محرز بن محمد وهرانی، ملقب به رکن الدین (یا جمال الدین) و مکنی به ابوعبداﷲ (وفات 575 هجری قمری). یکی از فضلا و ظرفا و از مردم مغرب اسلامی است به روزگار صلاح الدین از وهران به مصر آمد. و صنعت او انشاء بود و لیکن چون بدین شهر درشد و قاضی فاضل و عماد اصفهانی کاتب بدید دانست که از طبقۀ آنان نیست پس از راه جد بگردید و راه هزل پیش گرفت و خواب نامه ها و رسائلی بساخت که بدو منسوب است که بر روح سبک و طبع روان و کمال ظرافت وی دلالت کند. در شهرها به سیر و سیاحت پرداخت و روزگاری به دمشق اقامت جست و منصب خطابۀ داریا از دیه های دمشق را بیافت و به سال 575 هجری قمری در این قریه درگذشت و بدر تربت شیخ ابوسیلمان دارانی به خاک سپرده شد. (از وفیات الاعیان ج 4 ص 385 چ بیروت). و رجوع به الاعلام زرکلی شود
لغت نامه دهخدا